افسانه های پراگ: تاریخ، مناظر شهر، حقایق جالب

فهرست مطالب:

افسانه های پراگ: تاریخ، مناظر شهر، حقایق جالب
افسانه های پراگ: تاریخ، مناظر شهر، حقایق جالب
Anonim

شهر سلطنتی پراگ در بسیاری از رازها، افسانه ها و اسطوره ها پوشیده شده است. اینجا، در هر خیابان باریک، میخانه و کلیسا، می توانید داستان ارواح بی نظیری را بشنوید. اعتقاد بر این است که هر افسانه ای یک مورد واقعی است، اما تا حد زیادی توسط راوی بعدی آراسته شده است. پراگرهای مبتکر حتی اشیاء شهر را که می توانید در آنها ارواح ملاقات کنید، شمارش کردند و 2 هزار مکان از این قبیل وجود داشت.

کلیسای تین

این نماد واقعی شهر است - دو برج نوک تیز بر فراز بام خانه ها بالا می روند. این معبد باستانی است، در حال حاضر بیش از هفت قرن قدمت دارد. ساخت کلیسا حدود دو قرن به طول انجامید، بنابراین سبک های معماری در ساختمان آمیخته شده است، زیرا هر حاکم سعی می کرد چیزی از خود را به ساختمان بیاورد.

یک افسانه جالب پراگ در ارتباط با کلیسای تین وجود دارد. در قدیم بانویی بسیار حریص و شرور در نزدیکی کلیسا زندگی می کرد. او صرفاً خدمتکاران خود را مورد آزار و اذیت قرار می داد. یکی از دخترانی که خدمت آن بانو بود، بسیار وارسته بود و به محض شنیدن صدای زنگ معبد، بلافاصله دستانش را روی هم گذاشت و دعا کرد. زمانی که معشوقه، خادم خود را در حال نماز یافت، او را به آنجا بردمرگ. پس از آن وجدان زن بدکار بیدار شد و راهبه شد و ثروت خود را به فقرا وصیت کرد و بخشی از آن را برای ساختن ناقوس کلیسای تین بخشید. حالا شبح معشوقه راه می رود و زبان زنگ را تکان می دهد که خودش پول داده است.

معبد تین
معبد تین

کلیسای سنت یعقوب

در بخش قدیمی شهر (بین میدان جمهوری و میدان شهر قدیمی) یک کلیسای باروک وجود دارد که بسیار غنی از منبت کاری شده است. این دومین زیارتگاه مهم شهر بعد از کلیسای جامع سنت ویتوس و قدیمی ترین بنای گوتیک در شهر است.

این جایی است که شمارش صدراعظم میتروویس وراتیسلاو استراحت کرد. علاوه بر این واقعیت که زیباترین تابوت بر سر قبر نصب شده است، افسانه وحشتناکی از پراگ در اطراف دفن وجود دارد. طبق افسانه، پس از دفن وراتیسلاو، برای مدت طولانی صداهای خش خش و وحشتناک از سرداب شنیده می شد. در نقطه ای تصمیم گرفته شد تا تابوت را پنهان کنند و صدراعظم در آنجا در حالت نشسته پیدا شد. به احتمال زیاد او را در لحظه ای که در خواب بی حال بود دفن کردند.

یکی دیگر از افسانه های پراگ مرتبط با کلیسای جامع، یا بهتر است بگوییم با یک برس انسانی پژمرده، که در سمت راست در ورودی قرار دارد. طبق داستان، این دست دزدی است که قصد سرقت از کلیسا را داشت، اما اسیر شد و بدون کمک نتوانست خود را آزاد کند، بنابراین مجبور شد دست او را قطع کند.

افسانه‌ای دیگر می‌گوید هنرمندی که محراب اصلی را نقاشی می‌کرد، در دوره‌ای که طاعون در شهر بود، تا زمانی که کار را تمام نکرد، بیمار نشد. به محض اینکه نقاشی محراب به پایان رسید، بلافاصله بیمار شد و به سرعت بیمار شددرگذشت.

کلیسای سنت یعقوب
کلیسای سنت یعقوب

رویال راه

بعید است که هیچ یک از گردشگران از خیابان Tseletnaya عبور کرده باشند. پس از همه، این یک مسیر سلطنتی واقعی از دروازه پودر تا میدان شهر قدیمی است. در امتداد این خیابان جاذبه های زیادی وجود دارد. این خانه «در فرشته طلایی» است، خانه ای به سبک کوبیسم به نام «در مادر خدا سیاه»، ضرابخانه قدیمی.

یک افسانه قدیمی پراگ در ارتباط با این خیابان وجود دارد. در قدیم، زنی با فضیلت آسان که در امتداد خیابان Celetnaya قدم می‌زد، تصمیم گرفت کشیش را با افشای سینه‌هایش اغوا کند. با عصبانیت با ضربات صلیب بر سر او زد و تا سرحد مرگ. کشیش که از کاری که انجام داده بود ناامید شد، بلافاصله درگذشت. اعتقاد بر این است که آنها تا به امروز با هم در این خیابان سرگردان هستند.

آسیاب Velkoprzevorska در جزیره کامپا

این جاذبه در نزدیکی پل چارلز بر روی رودخانه چرتوفکا واقع شده است. این جزیره دارای خانه‌های نه چندان باشکوه و یک آسیاب بادی جذاب است که با افسانه‌های متعدد پراگ مرتبط است.

طبق یکی از افسانه ها، آسیاب در گذشته متعلق به آسیابانی با شخصیت غیرقابل تحمل بوده است. او دائماً با همسایگان، کارگران عذاب‌کش و شوهرش وارد نزاع می‌شد. با توجه به این موضوع، نام مستعار شیطان به زن چسبید. زن آنقدر به این افتخار می کرد که حتی از هنرمند خواست تا هفت شیطان را در آسیاب به تصویر بکشد. آنها می گویند که پس از مرگ همسر آسیابان، رودخانه آرام شد، اما شیطان همچنان باقی مانده است.

طبق روایتی دیگر، آسیابان دختر زیبایی داشت که حاضر بود همه چیز را برای ملاقات با شاهزاده بدهد. و در نقطه ای، شخصی در لباس تیره ظاهر شد کهتمام آرزوهای دختر از جمله دریافت دعوت به توپ را برآورده کرد. با این حال، پس از توپ، دختر دیگر هرگز دیده نشد.

آسیاب Velkoprzevorska در جزیره کامپا
آسیاب Velkoprzevorska در جزیره کامپا

خانه "در حلقه طلایی"

اگر افسانه ها و تاریخ پراگ نبود، افراد کمی در مورد این خانه می دانستند. این در خیابان Tynskaya واقع شده است.

بر اساس افسانه، بازرگانان کشورهای دیگر در این خانه اقامت داشتند. در نقطه ای، یک روح بی دقت حلقه را گم می کند که توسط یک ساکن محلی پیدا می شود. درست است، معلوم نیست که او از کجا می دانست که این یک حلقه ارواح است. تاریخ در این مورد سکوت کرده است. با این حال، بعداً حلقه به عنوان نماد محافظت از ارواح شیطانی شناخته شد و در ساختمان بالای ورودی آویزان شد. اکنون آنها قطعاً هشدار می دهند که بهتر است شب ها اینجا راه نروید، زیرا می توانید روحی را ملاقات کنید که به دنبال حلقه اش است.

خانه "در حلقه طلایی"
خانه "در حلقه طلایی"

موزه ارواح و افسانه ها در پراگ

برای اینکه بیشترین بهره را از آدرنالین خود ببرید، بهتر است به موزه ای بروید که به ارواح و افسانه های شهر اختصاص دارد. این پل در نزدیکی پل چارلز قرار دارد و به دو قسمت تقسیم شده است.

در طبقه همکف کتابی وجود دارد که روح کل شهر از آن محافظت می کند. در اینجا افسانه ها و افسانه های زیادی گفته می شود. در زیرزمین، گردشگران خود را در خیابان شهر قدیمی می‌بینند، جایی که می‌توانید با گولم، کوتوله‌ها و ارواح ملاقات کنید.

بیشتر همه احساسات را می توان در یک تور شبانه به دست آورد، زمانی که همه نمایشگاه ها بسیار جذاب تر و ترسناک تر به نظر می رسند.

موزه ارواح و افسانه ها در پراگ
موزه ارواح و افسانه ها در پراگ

بانوی سفید

در داستانهای عرفانیمی توانید باور کنید یا نه، اما قلعه های باستانی زیادی در شهر وجود دارد که قطعاً می توانید در یکی از آنها با یک روح ملاقات کنید. محبوب ترین افسانه پراگ و کشور در مورد بانوی سفید است. این بانو در سال 1429 به دنیا آمد و در بدو تولد پرخته نام داشت. در 20 سالگی پدر دختر به زور او را به عقد او درمی آورد. معلوم شد که شوهر یک هیولای واقعی است و پرهتا تصمیم گرفت به خانه بازگردد. با این حال، پدرش حتی او را در آستانه نگذاشت و زن مجبور شد نزد شوهرش برگردد. او 20 سال در ازدواج زندگی کرد، که ناگهان شوهرش پشیمان شد و شروع به طلب بخشش از همسرش کرد، اما او ناامید بود. سپس شوهر فریاد زد: "به طوری که حتی در تابوت هم آرامش پیدا نکنید!" سه سال پس از مرگ همسرش، پرختا نیز درگذشت. و پس از آن، به طور دوره ای شبح بانوی سفید در هر پنج قلعه متعلق به خانواده روژمبرک ظاهر می شود.

بسیاری از افسانه ها و ارواح پراگ به انسان یاد می دهند که امید خود را از دست ندهد. مثلاً داستان ماهی نقره ای. طبق افسانه، وقتی میسلیک ثروتمند از پراگ فرار کرد، تمام سکه های نقره خود را به صورت ماهی ذوب کرد و آنها را در یکی از دیوارهای خانه خود پنهان کرد. پس از مدتی صاحب جدیدی در خانه ظاهر شد، اما مقامات محلی او را موظف کردند که به جای خانه فرسوده، خانه جدیدی بسازد. این مرد پولی نداشت و وقتی می خواست از اموالش برود بسیار ناراحت بود، ماهی نقره ای پیدا کرد که برای ساختن خانه ای جدید کافی بود.

توصیه شده: