به نحوی، در یکی از سواحل هاوایی، یکی از ساکنان شهر سوچی، یک مسکووی، یک روستوی و یک سیبریایی در همان نزدیکی بودند. زیر نور آفتاب چشم دوختیم، نوشیدنی های غیر الکلی و نه چندان زیاد می خوردیم، دنبال چیزی می گشتیم که درباره اش صحبت کنیم. مسکویت اولین کسی بود که شکست خورد.
- اوه، از شانس، شما بچه ها. به نظر می رسد همه در روسیه زندگی می کنند، اما اینجا در مسکو بهتر از اینجا است.
- چرا اینطور است؟ - جنوبیها بلافاصله از جا پریدند.
- استاندارد زندگی ما بالاترین سطح است. روزنامه نمی خوانی؟ - مسکووی متکبرانه پاسخ داد.
- خوب، روزنامه ها روزنامه هستند، هرگز نمی دانید چه می نویسند. اما جایی که برای زندگی در روسیه خوب است، اینجا، در دریای سیاه است. امواج گرم و ملایم هستند، خود میوه ها از زمین رشد می کنند. زمستان هرگز نمی آید. ممکن است به کشورهای گرم نروید، آیا برای افراد عجیب و غریب چنین است - ساکن سوچی موافقت نکرد.
- در تابستان +40، در زمستان باران می بارد: غم انگیز است، - سیبری وارد گفتگو شد. - اینجا داریم، اگر زمستان - پس زمستان: برف، یخبندان، خورشید. در تایگا: مخروط ها، قارچ ها، حیوانات. در باتلاق ها - انواع توت ها متفاوت است. من حتی شک ندارم: جایی که زندگی در روسیه خوب است، اینجاست، در سیبری. در اینجا شما هم هوا و هم محیط زیست دارید، -یکی از ساکنان آرام مناطق سیبری متفکرانه و حتی کمی تنبل صحبت می کرد.
- کجا زندگی در روسیه خوب است؟ - روستوی داغ حتی از صندلی بلند شد و با صدای بلند و احساسی صحبت کرد. - درست است، در سوچی - دریا. کثیف، پر از مردم به این ساحل نگاه کنید و ساحل خود را به خاطر بسپارید. اصلا حذف نمیشن؟ و هتل ها؟ هزینه یک شب اقامت در هتل به اندازه یک هفته در مصر است. اما سرویس … - روستوفی با انزجار لبخند زد. - و آب و هوا بهتر نیست. خوب، تابستان و زمستان؟ سیم های شما چند بار پاره شد؟ باران، لجن. در سیبری اصلا تابستان وجود ندارد، اما میگ ها زیاد است. من اصلاً در مورد مسکو صحبت نمی کنم: اسنوب ها و "زرق و برق ها" مردم عادی را مردم نمی دانند. قیمت یک گوجه فرنگی به اندازه نصف حقوق یک سرایدار است. و چه نوع گوجه فرنگی دارید؟ چینی ها؟ با مواد شیمیایی؟ و شاخه ها؟ و می تواند؟ چه کسب و کار با ما، در روستوف! در تابستان - گرما، در زمستان - برف، یخبندان. در بهار، از باغ های گلدار، حتی در مرکز شهر، بوی آن ارزش آن را دارد. و در پاییز قارچ و میوه … بهشت و دیگر هیچ. نه، اگر زندگی در هر جای روسیه خوب است، اینجاست، در روستوف. خوب، شاید حتی در قلمرو کراسنودار. اما در آنجا زمستانی وجود ندارد - ساکن روستوف به ساکن سوچی که روز قبل او را هموطن می دانست نگاه کرد.
- چه فرقی می کند که کجا زندگی می کنید؟ در روسیه - خوب. - لحن آرام سیبری تا حدودی شور جنوبی سخنران قبلی را خنک کرد. - من در سیبری احساس خوبی دارم. من تایگا خود را با هیچ سرمایه ای عوض نمی کنم. او، - سیبری دست خود را به سمت مسکووی تکان داد، - نمی تواند بدون باشگاه خود، بدون ترافیک زندگی کند. به هر یک از خود، - سیبری روی برگرداند، انگار که آن را روشن می کندکه نظرش قطعی است و قصد شنیدن اعتراضی را ندارد. چند دقیقه ای سکوت حاکم شد. گردشگران به اطراف نگاه کردند. فروشندگان سوغاتی های عجیب و غریب دور آنها می چرخیدند، امواج آبی می پاشیدند، صدای دیگران بلندتر، حالا ساکت تر، صحبت های چندزبانه، اما ناآشنا.
- بله، بهتر است در روسیه زندگی کنید، - ساکن سوچی آهی کشید. -خسته اینجا عجیب و غریب، … او، - او یک کلمه قوی و اصلاً چاپ نشده اضافه کرد. - من می خواهم به خانه بروم، خسته هستم، - انگار از کسی رنجیده شده باشد، ناگهان بلند شد، حوله ای برداشت و از ساحل رفت. بقیه در سکوت رفتن او را تماشا کردند. همه آنها روسیه را دوست داشتند، و به طور کلی، چیزی برای بحث وجود نداشت. بله، و از تمام استراحتگاه های عجیب و غریب خسته شده ام. می خواستم به خانه بروم، سراغ دمپایی و تلویزیون مورد علاقه ام. بنابراین استدلال به خودی خود از بین رفت.